زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت عون و محمد
شاعر : محمدجواد شیرازی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قالب شعر : ترکیب بند
زینب شدهام چون گوهری فاضله دارم از سـیـرت زهـرا و عـلی شاکله دارم
مـن دخـتـر کـرار تـرین مـرد جـهـانـم شیـران جگـر دار در این قـافـلـه دارم
این دو بروند از حرمم مسئلهای نیست من بـا غـم تـنـهـایی تـو مـسـئـلـه دارم
دایـی شـدهای تـا که بیـفـتـنـد به پـایت بگـذار بیـفـتـنـد به خون حوصله دارم
نگـذار بـمانـند و بـبـیـنـنـد که در شـام بر دست ورم کـردۀ خود سلـسله دارم
بهـتر که نبـاشـنـد بـبـیـنـنـد که در شام تـنـهـا شـدم و پــای پُــر از آبـلـه دارم
جان میدهم ای یار سر افکنده نباشی
در خیمه روم تا که تو شرمنده نباشی
من با خـبـرم از جگرِ عُـون و محـمد بنـشین و نظر کن هـنر عون و محمد
جز فکر تو یک لحظه میان سرشان نیست عشق است فقط در نظر عون و محمد
سردار حـریـم دل خـواهـر به سلامت نذرِ سرت ای عشق، سرِ عون و محمد
حاشا که بگیرد به پرت تـیزی سنگی تا هست به تن بال و پر عون و محمد
داغ تـو نـبـیـنـد دل و صد بار بـبـیـنـد در خون بدنِ غـوطه ور عون و محمد
آنــقـدر دلـم سـوخـتـه از داغ جـوانـت سهل است برایم خـبـر عـون و محـمد
ایـنـبـار سـپـردم که ابـالـفـضل بـیـایـد جای منِ دلخون به بر عـون و محـمد
هر قدر در این جا سرشان سنگ بریزند
در شـام سر مـادرشـان سنگ بریـزند
ای وای از آن دم که در انظار میافتند در دام پُر از حـیـلۀ اشـرار میافـتـنـد
تـشـنه شـدهانـد و هـمه جا تـار شد اما یـادِ عـطـش قـافـلـه سـالار مـیافـتـنـد
گفتند علی، ضربه به فرق سرشان خورد با فرق شکسته، صد و ده بار میافتند
هر دانۀ تسـبیح من افـتاد، دلـم ریخت با دانـۀ تـسـبـیح من انـگـار میافـتـنـد
نیـزه که مـیان بـدن و سیـنه شان رفت یاد دلِ سنگِ نـوک مسـمـار میافـتـند
من مـهـر بـرادر به جـهـانی نـفـروشم
رخصت بده من هـم زره رزم بـپوشم
|